Only Death Can../ep8

سلام بر دوستان گرامی اینم از قسمت۸

باپوستر اصلی!(حالا که تموم شخصیتا مشخص شده اینم از پوسر داستانمونه 🙂 )

IMG_20150630_221505

زود برید ادامه:)

قسمت۸

ادامه فلش بک

اینبار جانگ کوک دست سارارو گرفته بود و میکشید.انگار که راه رو بلد بود سارا میترسید ولی بی اختیار به اون اعتماد کرد و باهم دویدن.صداها آروم و آروم تر شده بود.دیگه صدای جیغ بقیه و صدای گرگ مانند خوناشاما نمیومد.تنها فقط صدای نفس نفس کوکی و صدای قلب سارا بود.

سارا که دیگه صدای نشنید ترسش آروم شد.تمام مدت داشت به پشت سرش نگاه میکرد صداها که تموم شد برگشت به طرف پسره و نگاهش به دستاشون افتاد.کوکی دست اونو گرفته بود و میکشید..سارا دستشو محکم فشار داد و به قیافه پسره نگاه کرد.اثری از خون نبود!قشنگ میشد صورت سفیدشو دید..این همون پسر انتقالیه بود که از اولین نگاه نظر سارارو به خودش جلب کرده بود…

تو افکارش غرق بود که یهو همه جا روشن شد و اونا از تونل بیرون رفتن.سارا بیرونو نگاه میکرد که یهو مکان عوض شد و دوتایی جای دیگه بودن(جانگ کوک تلپورت کرد).کوکی وایستاد و دیگه حرکتی نکرد .پشتش به سارا بود و سارام باتعجب داشت اطرافو نکاه میکرد…

بعد از چند لحظه جانگ کوک محکم دستشو کشید و سارا افتاد زمین سارا که سرشو برگردوند جانگکوکو ببینه اون گلوشو گرفت و از زمین بلند کردش و به دیوار زد و همیونطور نگهش داشت!

سارا دستشو روی دست کوکی که محکم گلوشو گرفته بود گذاشته بود برای اینکه کمی از احساس خفگیش یرطرف شه روی انگشتای پاهاش ایستاده بود ولی کوکی دستشو بالا تربرد و اونو بیشتر از زمین بلند کرد جوری که پاهاش دیگه به زمین نمیرسید و داشت خفه میشد و کم کم نفسش رفت و بی اختیار چشاشو بست تااینکه جانگوک ولش کرد و سارا افتاد زمین.

بلاخره میتونست نفس بکشه ولی سرفش گرفته بود بعد از چن ثانیه که تنفسش به حالت عادی برگشت جانگ کوکو مقابل خودش دید و از ترس به دیوار پشتی چسبید!

جانگ کوک لبخند شیطانی زد و چشاش قرمز شد و دندونای نیشش بزرگتر شد جوری که لبشو زخمی کرد و قطره خونی چکید که اونو بازبونش پاک کرد و صورتشو نزدیک گردن سارا اورد و اونو بو کشید و محکم دسشتو به دیوار زد.سارا میتونست نفس داغشو روی گردنش حس کنه.صدایی شبیه خرخر کردن گربه شنید و احساس کرد نفس کوکی گرمتر شد و چشاشو که بسته بود محکم تر فشرد و دندون اونو که روی گردنش حس کرد داد زد: بسه!!!!

ولی جانگ کوک توجه نکرد و دوباره دهنشو باز کرد که سارا اینبار گریش گرفت و گفت:

خواهش میکنم…خواهش میکنم بس کن…!

جانگوک عقب تر اومد به سارا که میلرزید نگاه کرد و به حالت عادی خودش برگشت و نیشخندی زد و گفت:

-چی پیش خودت فکر کردی که بهم کمک کردی؟!!

اون یقه سارارو کشید و گردنش و قسمتی از سینش معلوم شد و جانگ کوک بو کشید و چشاش دوباره قرمز شد و دوباره صورتشو نزدیک سارا کرد و دم گوشش گفت:

فکر کردی بااین کارت بهت مدیون میشم و عاشقت میشم؟؟؟

و ادامه داد:شما آدما همتون احمقید…هه!عشق!اونم بین شکارچی و طعمش!!!چه حرفا .اینارو گفت و بلند شد.

سارام باترس بلند شد.کوکی همین جور تو چشاش زل زده بود که روشو برگردوند و گفت:

از من و امثال من دوری کن و رفت…

*****پایان فلش بک*****

اونشب

سابرینا آروم خوابیده بود ولی سارا بیدار بود و فکرش مشغول بود.سارا بی اختیار دوباره دستشو رو لبش کشید و بعدش نفس عمیقی کشید.بلند شد و رفت سمت پنجره..

سارا:انگار نه انگار خوناشاما بهمون حمله کرده بودن!ماه عین همیشه داره میدرخشه و شبم عین همیشه تاریکه..برا اولین بار از سکوت شب خوشم میاد….

اینارو گفت و دستشو سمت ماه دراز کرد و گفت : امیدوارم هرچه زودتر این کابوس تموم شه

اون شب تاریک بود و ماه میدرخشید.

جیمین جلوی پنجره نشسته بود و داشت شمشیرشو پاک میکرد.انعکاس نور ماه روی شمشیرش خیلی خوشگل شده بود جیمین وقتی نورو دید چرخید سمت پنجره و اونم دستشو به سمت ماه دراز کرد و گفت:امیدوارم حالت خوب باشه ماه من(منظورش سابریناس!)…

جین ولی خونه نبود.شمشیرش آماده بود و داشت  زیر نور ماه محکم تمرین میکرد همش اتفاقای اونروز جلوی چشاش بود و بوسش با سارا!هنوزم انگار لبای اونو حس میکرد….

 

ادامه دارد(قسمت بعدی از زبان زندگی جانگ کوکه!)…..

30 نظر در “Only Death Can../ep8

  1. از این جمله ها خیلی خوشم میاد :
    برا اولین بار از سکوت شب خوشم میاد
    انعکاس نور ماه روی شمشیرش

  2. مرسی .. مرسی… اونی جونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم ^^ ! خیلی عالی بود منم مثل آجی مینا از این جمله ها برا اولین بار از سکوت شب خوشم میاد
    انعکاس نور ماه روی شمشیرش خوشم اومد .. احساس خیلی خاصی به آدم میده …. من که الان توی حسم … وای زوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد قسمت بعد رو بزار که شوهرم توشه وایییییییییییییییییییییی دارم میمیرم بیا و نعش منو بده به جونگ کوک خونمو بخوره لا اقل خونم هدر نره … خخخ ^^ ! وای یعنی شوهرم با سارا بیفته …. من الان رگ غیرت زد بالا خونم داره به جوش میاد ….. من برا اینکه سارا رو نرم بکشم بیش خودم می گم من سارام .. که اعصابم راحت بشه … البته اگه مال کوکیه ؟!؟!

  3. خوشم میاد خوشم میاد خوشم اومدهههههههههههههههه وای چقد ذوق زدم من…خوشم اومده از داسیت آجی…..خیییییلی بیصبرانه منتظرم امیدوارم سارا مال کوکی باشه…من داستانایی که یکی از طرفین زوج کوکی باشه رو فقط میخونم تروخدا نزن توحالممممم…خبببب؟؟؟:-(:-(:-(:'(:'(:'(:'(اوا شرمنده ببخشید سلام آجی من زهرام ازآشنایی بات خوشبختم:-):-*:-*

    • خوشحالم خوشت اومده:)خیلیییییییییی خوشحالم
      وای چه باحال:)والا خودمم نمیدونم آخر نسیب کوکی میشه یانه:|
      منم فاطمم از آشناییت خیلی خیلی خوشبخت:)

      • ایول من تو دوستام فاطمه نداشتم که این یه قلمم جورشد:-Dهی هی:-)آجی من باید فاطمه صدات کنم دیگه؟مگ نه؟منظورم اینه که اسم مستعاری چیزی اگ داری بگو باهمون صدات کنم عقشم:-*

  4. خاااااله جان الان مارو تو حس میزاری بعد داستانو ول میکنی میگی تا قسمت بعدی؟؟؟؟
    عاشق داستانای با حسم
    خیلی لایک داری
    وررررررررررررررری بووووس

  5. فقط آجی من یه چیزونفهمیدم ساراواسچی هی دس میکشه رولبش؟؟؟کوکی که با لب سارا کاری نداشت که….:-(:-\:-X

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *