Only Death Can…/ep7

من ارادت خاصی نسبت به این داستان دارم و امیدوارم که شمام ازش خوشتون بیاد

این قسمت معلوم میشه خوناشام زخمی کی بوده!

IMG_20150630_221505

برید ادامه:)

 

 

قسمت ۷ام

درسمت دیگه مدرسه

جین:خیلی خب من مطمئنم که ورودی پنجم امنه و کسی اونجا نیس!

جیمین:پس زودباشین بریم

جیمین دست تو دست سابرینا بقیه رو راهنمایی کردن تااز اونجا فرار کنن ولی جین برعکس میخاست بره.اون قلبش پیش سارا بود.از جیمین خدافطی کرد ولی وقتی خواست وارد راهرو شه تعداد زیادی خوناشام مقابلش دید.خواناشام ها وحشی شده بودن و اینبار دسته جمعی حمله کرده بودن!

جین دلشو ب دریا میزنه که بره ولی جیمین محکم از بازوش میگیره

جین:ولم کن..سارا هنوز اونجاس..من باید نجاتش بدم

سابرینا که اسم سارا شنید رنگ از روش رفت و خواست بدوهه سمت راهرو که جیمین با ی دستشم سابرینارو گرفت

جیمین:نه شما دوتا هیچ جا نمیرین!میخان همتون بمیرین؟!

جین و سابرینا هردو تقلا کردن تا دستشونو آزاد کنن و برن.جین موفق شد و به سمت راهرو دوید ولی سابرینا نتونست و شروع به گریه کرد..

جیمین:جین نرو..عاقل باش..این خوناشاماییکه در وظعیت عادی کشتن یکیشون برامون خیلی خیلی سخته الان تعدادشون به دها نفر رسیده

جین توجهی نکرد ولی اینبار صدای سابرینا اومد(آدم فروش):

جین راس میگه نرو خواهش میکنم..

جیمین دست سابرینارو ول کرد و رفت زود درو بست.جین هم افاد روی زانوهاش و باصدای بلند گریه کرد..گریه های سابرینام بیشتر شد ولی صدای مهیبی اونارو ب خودشون اورد..خوناشام ها داشتن به در ضربه میزدن و میخاستن بشکننش.جیمین دست هردورو گرفت و فرار کردن…

بعد نیم ساهت پشت محوطه مدرسه

جیمین و سابرینا و جین نفس زنان رسیدن..سابرینا جیمینو بغل گرفت و شروع کرد آروم کریه کردن

جین هم روی زمین افتاد و سکوت کرد.تودلش گفت:ببخشید سارا من نتونستم ازت مراقبت کنم و قطره اشکی از چشمش ریخت ولی جین یهو بلند شد و گفت : من میرم به مدرسه تا سارارو بیارم!

جیمین خواست حرف بزنه که یکی از پشت گفت:

بچه ها حالتون خوبه؟؟؟نگرانتون بودم!خوشحالم که سالمید

این صدای سارا بود!سابرینا محکم سارارو بغل میکنه و میگه:بیشور ما نگران تو بودیم؟؟؟فحش بارونش میکنه و از لپش میبوسه.ولی جین فقط یه جمله میگه و میره:متاسفم سارا!

سارا:این چش بود؟؟

سابرینا:هیچی بعدا تعریف میکنم اول تو بگو چطور فرار کردی…

سارا به لکنت افتاد و گفت :از.. از ..حیاط پشتی!

سابرینا:باشه عزیزم.خوشحالم.اینو گفت و دوباره سارارو بغل کرد جیمین هم اومد و سابرینارو بغل کرد!

ولی سارا دورغ میگفت و قضیه اصلی چیز دیگه ای بود..

**********فلش بک*********

سارا دست پسررو میگیره و میگه:بلند شو ازاین جابریم!

پسره هم میخاسته دهنشو باز کنه که سارا محکم دستشو میکشه و میگه:من یه راه مخفی میشناسم که به حیاط گشتی میره دنبالم بیا!

مدرسه اونا قدیمی و از زمان جنگ تونلی که به حیاط پشتی منتهی میشد مونده بود.سارا اون پسررو دنبال خودش به همون تونل برد.دست پسررو گرفته بود و باهم داشتن میدودین وارد تونل شدن ولی سارا وایستاد!خبر داشت تونل هست ولی تابحال واردش نشده بود.همینجور که داشت فکر میکرد این بار پسره دست هانارو میکشه و باهم فرار میکنن!

**********پایان فلش بک*********

سارا همینجوری که به اتفاقی که افتاد داشت فکر میکرد بی اختیار دستشو روی لبش کشید و گفت:اخه چرا اینجوری کرد!؟که باصدای سابرینا به خودش اومد

-کی چطوری کرد؟؟؟

سارا به لکنت افتاد:ه..ه..هیچی!داشتم فک میکردم

سابرینا:پس چرا قرمز شدی؟؟؟

سابرینا میخاست ماجرارو کشف کنه که زنگ خونه ب صدا دراومد و جیمین وارد خونه شد!

جیمین و دخترا شام خوردن و نشسته بودن که جیمین گفت:

-میدونید اون پسر زخمی هه کی بود؟؟؟

سابرینا گفت :کی؟؟؟؟ و سارام سکسکه گرفت!

جیمین:سارا حالت خوبه؟؟؟

سارا:خوبم ولی فک کنم یکم ترسیدم!

سابرینا:ای بابا جیمین بگو کی بود خو!

جیمین:چیز زیادی نمیدونم فقط میدونم اسمش جانگ کوکه و جزو انتقالیای مدرسه بود!!!

(سابریا تودلش:پس اون پسر انتقالیه اسمش جانگ کوکه!)و دوباره به فکر رفت و ادامه اتفاق دیشب جلوی چشاش اومد

 

(ادامه فلش بک بمونه برا قسمت بعدی!)

ادامه دارد……….

10 نظر در “Only Death Can…/ep7

  1. یا قمر بنی هاشم جونگ کوک تا دم مرگم رفت؟؟؟
    اوه ما گااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
    بسی عالی بود

  2. وای شوهرم خوناشامه …….. +_+ !!! آخ جونم عزیزم فداش شم ^^ ! همینطور فدای آجی خوبم با این داستان خوبش بشم ^_^ ! عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود زود زود قسمت بعد رو بزار دارم میمیرم *_* !!!!!! آجی تو آخرش منو با این داستان سکته میدی ……

    • لامصب شاهزاده خوناشامه:)
      خدا نکنه عزیزم^^
      چشم خیلی زود میزارم عزیزم
      تمام قصذم هم سکته دادنه شماس یوهاهاها

  3. جین چقد ناراحت بود T_T پسرکم
    من اگه جای سابرینا بودم بجای اینکه سارا رو بوس کنم؛ می بستمش به تخت با چوب میزدمش….والاع حیف اون همه اشک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *