My Love…_2

PicsArt_1435141745878
سلنگگگگگگگگگگگگگگگگگ قسمت   ۲

Bts روبه رو شدن برای اولین بار
ته هیونگ از پشت فرمون اومد پایین و گفت:متاسفم
دخترا از ماشین پیاده شدن
کی هو:هی ما وقت نداریم زود بیا
جونگ کی:اگر الان مجبور نبودم برم حصابتو می رسیدم
ته هیونگ:من که گفتم متاسفم راضیت نمی کنه
جونگ کی به حرفش اهمیتی نداد و رفت وارد ساختون شدن و به طرف اسانسور حرکت کردن و به طبقه ۱۵ رفتن که اخرین طبقه بود
وقتی رسیدن کی هو به پیش منشی یونا رفت و گفت:سلام..ما قرار بوده یونا رو ببینیم
منشی:شما باید گروه girls air باشین؟!
کی هو:درسته
منشی::برید تو
کی هو:خیلی ممنون
کی هو اومد و روبه دخترا کرد و گفت:بریم تو
بلند شدن و به سمت اتاق یونا حرکت کردن درو باز کردن همه تا تقریبا تاریک بود یونا همراه صندی چرخید به طرف در و گفت:بیاین تو ودرو ببندین
همهگی جلوی یونا سر پا ایستادن
یونا نگاهی به اونا انداخت و گفت:منتظر دعوت نامه هستین که بشینین
دخترا به سمت مبل ها رفتن و نشست
یونا شروع کرد به صحبت کردن:من به شما گفتم بیاین اینجا تا بهتون بگم برام یه جاسوسی از کارای سانگ مین بکنید من یه کاری بهش صپردم که برام انجام بده ولی مطمئن نیستم که این کارو درست انجام بده..درسته دشمنمه ولی مجبور بودم بهش پول بدم که برادرمو از کشور خارج کنه چون پلیسا دنبالشن کسی غیر از اونم نمی تونه این کارو بکنه
جین مین::خوب اون وقت شما از ما می خواین بهفمیم که داداشتون از کشور خارج میشه یا نه
یونا::دقیقا
جین مین:خوب اون وقت به ما چی میرسه این وسط
یونا:به شماهم پول میدم
ته کی:بار قبلی زیرش زدی از کجا بدونیم که این بار راست میگی؟
نصف پولو اول کار بهتون میدم بقیشو اخر کار
مین کی:هی..این یه حرف خوبه
جین مین کمی فکر می کند و می گوید:برامون دردسر نمیشه مث بار قبل؟
یونا:فقط یه جاسوسیه کوچیکه همین از چی می ترسین
جین مین دوباره توی فکر فرو می رود و بعد از چند ثانیه می گوید:باش قبول
کی هو:ولی یونا تو غیر از این هم توی پیامت گفتی اخطار بهمون بدی؟منظورت چی بود؟!
یونا:اها …و درمورد اون موضوع..مواضب باشین افراد سانگ مین ممکنه دنبالتون کنن مواضب اطرافتون باشین و نزارین بفهمم که شما می خواین جاسوسیشو بکنین……فهمیدین
مین بوم:هاها..پس اون ما…
ته مین و جونگ کی با دست جلوی دهن مین بوم رو گرفتن ک چیزی نگه
یونا شک کنان می گوید:چی؟
جین مین:هیچی..چیزی نیس به خودمون مربوط میشه
یونا:اینو بدون هرچی به شما مربوط میشه به منم مربوط میشه
جین مین:خوب…….
ته کی:هیچی چیز مهمی نیس یه ماشین تو خیابون خورد به ماشین ما همین
یونا هنوزم شک دارد و می گوید:خوب الان ین حرفتون رو باور کنم
جونگ کی زیر لبی می گوید: پ ن پ بیا نگاش کن
یونا:چیزی گفتی جونگ کی؟
جونگ کی:نه…نه….باخودم حرف میزدم
خوب می تونید دیگه برید
دخترا بلند شدن که به طرف در برن که یونا دوباره گفت:اها..هی یه چیز دیگه یادم رفت موقع جاسوسیتون مواظب بی تی اس باشین
کی هو:ب تی اس؟
یونا :گروه بی تی اس واس سانگ مین کار می کنن
کی هو:مگه بی تی اس زیر دست تو کار نمی کردن؟
یونا:درسته من گروه اونا و شمارو تشکیل دادم ولی اونا از چیزایی که در اختیارشون گذاشتم سوئ استفاده کردن و از پشت به من خنجر زد و ر و با سانگ مین کار کردن
سانگ مین اونارو با وعده های زیاد خر کرده چشماشون از وعده های سانگ مین کور شده دیگه زحمت هایی که من براشون کشیدمو نمیبینن……..اه ولش کن ماجرا اره حوسله ندارم تعریف کنم دیگه برید خودتون که مخفیگاه سانگ مین رو بلدین
ته مین:اره
یونا:برید پولارو از کانگ هنا بگیرید وایی من چقدر این روزا فراموش کار شدم می خوام بگم ازفردا کانگ هنا باشما کار میکنه اذیتش نکنید خودش میاد خونتون
جونگ کی:چییی…اون دختره لوس افاده ای با ما قراره کار کنه
دخترا باهم گفتن::اخه چرااا…
یونا با خشم با ان ها نگاه کرد و گفت:به دختر خالیه من میگین لوس و افاده ای
جین مین:ولی
یونا:مخالفت کنین میدونم چه بلایی سرتون بیارم حالا برید بیرون زود
ته کی:ولی اخه…
یونا دوباره باخشم به ان ها نگاه می کند
جین مین:ما کی مخالفت کردیم این دومین بارمون باشه……..سرشو انداخت پایین و گفت:خدافظ
و رفتن بیرون
هنا اومدو ساک سیاهی رو به ان ها داد و گفت:خوش حالم که قراره باشماها کار کنم
جونگ کی زیر لبی می گوید:ارواح اون دختر خالت
هنا:چیزی گفتی جونگ کی جون؟
جونگ که خنده ای می خند:ههههه..نه جونم
ساک را میگیرد و می گوید:دیگه بهتره بریم
دخترا به طرف اسانسور می روند و سوار می شوند و به طرف در خروجی می روند که……

نوشته شده در دسته‌بندی نشده با برچسب توسط ♀♚bîàž♚♂. افزودن پیوند یکتا به علاقمندی‌ها.

درباره ♀♚bîàž♚♂

خــــــــــــــــــــــــــــــــودمــــــــــــــــــــــــــ اس! رفـــــــــــــیقـــــــــــــــــــــــــــــــم خاص! دنـــــــــــــــــیا مالـــــــــــــــــه ماســــــــــــــــــــــــــــــــــ! ﮔــــــﻮﺭﭘـــﺪﺭ اونـــــــــــــــــــــی ﮐـــﻪ ﻣـــﺎ ﺭﻭ نخواســـــــــــــــــــــــــت! ﺳـــــﺮﻣـــــــــــــــــــــــــــــــــوﻥ بالا ســـــــــــــــــــــــــــــت! ﭼــــﻮﻥ ﺑـــﺎﻻﺳــــــــﺮﻣـــﻮﻥ خداســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ! ﺍﯾﻨـــــــــــــــــــــــــــــــﻢﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳــــــــــــــــــــﺖ! ﻭﺍﺳــﻪﺍﻭﻧـــــــــــــــــــــﯽ ﮐـــﻪ ﻣــــا ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺍﺳـــــــــــــــــــــــــﺖ! ﻭﺍﺳــــــــــــــــــــــﻪﻫﻤﯿــــــﻦ ﭼﻨــــﺪ ﺟﻤـــــــــــــــــــﻠﻪ ﺳـــــــــــــﺖ! ﮐــــﻪﺑﻪ ﻣـــــــــــــــــــــــــﺎ ﻣﯿﮕـــــــــــــــﻦ ” ﺧـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺂﺹ” ﺁﺭﻩ ! ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن جـــــــــــــــــــــــــــــــــوریاس!

3 نظر در “My Love…_2

  1. عالیه عزیزم ^^ ! یارت بعد رو زود بزار لطفاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ! اسمت چیه و چند سالته ؟!؟!؟ من نرگسم و ۱۵ سالمه و بیو گرافیم هم توی وب هست البته هنوز کامل نیست !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *