My Love…_4

PicsArt_1435141745878

مین کی از خواب بلند شد و برای بچه ها صبحانه درست کرد
دخترا سر سفره نشستن ولی هنا نیومد
ته مین:چرا نمیای بخوری؟
هنا:از همون نوازیتون خیلی ممنون!من از این چیزا نمی خورم
جین مین سرشو برگردوند به طرف دخترا وزیر لبی گفت:ولش کنین مثلا الان داره واس ما کلاس میزاره خانوم.
دخترا صبحونشون رو خوردن و ظرف هارو جمع کردن.
جین مین اومد وسط سالن وایساد و گفت:منو ته کی باهم میریم مین بوم جونگ کی و ته مین باهم و کی هو وته کی هم باهم
هنا با اخم به جین مین نگاه کرد و گفت:یعنی من اینجا برگ چغندرم؟!
جین مین اهی کشید و از سر تعجب گفت:اخ…ام…تورو
تو همین موقع که ته مین گفت:هی بهتره ما زود بریم کارمون رو شروع کنیم و خداحفظی کردن و از خونه رفتن بیرون
جین مین به ته مین و کی هو نگاه کرد
کی هو: ماهم بریم دیگه بای
جین مین:افففففففففف..با خودمون بیا دیگه راهی نداریم
هنا:از خداتم باشه
ته کی:بریم وقت میگذره
به سمت ماشین حرکت کردن و سواز شدن و به سمت مخفیگاه سانگ مین حرکت کردن
توی راه
هنا:کجا می خواین برین؟
جین مین:یه جای بد
هنا:مگه من بچم اینجوری باهام حرف میزنی؟
جین مین:از من که کوچیک تری
هنا:هییی….اصلا وللش. حوصله ندارم باهات کل کل کنم
ته کی:بسه دیگه تمامش کنید الان وقت این حرفا نیس
جین مین:دقیقا وقتش اینجاش
ته کی:من از دست شما خسته شدم
اوفی کشید و دستشو تو موهاش فرو برد
ساعت ۱۰ و۱۵ دقیه
جونگ کی ته مین و مین بوی روبه روی در بزرگ مخفیگاه سانگ مین بودن و داشتند دید بانی میدادن
ته کی هنا و جین مین روبه روی در پشتی قایم شده بودن
کی هو و مین کی هم در سمت راست رو دید بانی میدادند همه گی مشغول دید بانی بون که
جونگ کی فرد عجیبی رو با ساک سیاهی دید که داره از در جلوی مخفیپاه خارج میشه همراه ساک سوار بنز سیاهی شد
همون ماشین همون ماشینی بود که اون روز دنبالشون بود پلاکش هم همون بود
با انگشتش به ماشین اشاره کرد و گفت:این همونه!
ته مین:اره…..ولی اینجا
با صدای پای چند نفر حرفش متوقف شد اون فرد ها اسلحه رو روی سر ته مین مین بوم و جونگ کی قرار داده بودند یکی از اون شخص ها گفت:خوب….غذا با پای خودش اومد تو تله ی اقا شیره
ته مین:چ…چی
برگشتند و پشت سرشون رو نگاه کردن ۴ تا فرد مسلحه پشت سرشون بود جونگ کی:گیر افتادیم
فرد اول:اگر اینارو واس سانگ مین ببریم بنظرت چقدر پول میده
فرد دوم:امممممممم……نمیدونم…..حتما خیلی
فرد اول:خوبه!
فرد سوم:زود بلند بشین را بیوفتین
جونگ کی:ک…ک..جا
فرد اول:یه جای خیلی عالی
مین بوم:خیلی ممنون خودتون برید من از جاهای عالی خوشم نمیاد
فرد چهارم:میبینم نمکدون هم هستی
و اون هارو بازور بلند کردن و به داخل مخفیگاه بردن
اونجا خیلی تاریک بود و بوی رطوبت و خون میداد بوی خیلی بدی بود
مین بوم به بوی خون حساسیت داشت و شروع کرد به سرفه کردن
فرد اول:هی ساعت باش
مین بوم درحال سرفه کردن بود گفت:نمی تونم حساسیت دارم
بعد از اون حرف جلوی دهنشو گرف تا صدای سرفه هاش توی فضا بخش نشده
بعد از کمی را رفتن به در بزرگی رسیدن در اهنی و بزرگی که خاکستری رنگ بود
فرد اول رفت و در زد
یه نفر از اونطرف درو باز کرد
و وارد شدن
وارد قلمرو سانگ مین
افرادی اونجا بودن که جنس هایی مانند م/وا/د م/خ/د/ر ش/یش/ه ال/ک/ل جابه جا می کردن اونجا خیلی خیلی بزرگ بود کامیون هایی برای خالی کردن بار میومدن
جونگ کی:وای خدا ما مواد م/خ/در زیادی جابهجا کردیم ولی هیچ وقت به پای این همه م/و/اد نیومدن
ته مین:وای یعنی سانگ مین این قدر پر نفوذه
فرد اول:هی زود بیان
دخترارو به طبق بالا بردن جایی که اتاق ریسشون بود
فرد رفت و پیش منشی سانگ مین:هی زود خبر بده
منشی:ببخشید ولی نمیتونم اخه ۷ نفر پیش اقا هستن
فرد دوم:زود بده اگر دیر بکنی مطمئنا سرتو از دست میدی اخه تو نمیدونی اون ماتمازلا چقدر برای رییس مهمه
منشی نگاهی به دخترا انداخت و با تعجب گفت:ش..شما چجوری اینارو گرفتین
فرد اول:داستان داره حالا بزنگ
منشی با عجله و تعجب زنگ به سانگ مین زد
سانگ مین درحال حرف زدن با اون ۷ نفر بود که تلفن زنگ خورد با عصبانیت تلفن رو برداشت و گفت:مگه نگفتم کسی مضاهم نشه
منشی:ولی قربان ادماتون سه نفر از girls air رو دستگیر کردن
خشم سانگ مین تبدیل شد به نیش خند و گفت:پس اون کله پوکا بل اخره بدرد یه کاری خوردن بفرستشون تو می خوام با مهمونام معرفیشون کنم

نوشته شده در دسته‌بندی نشده با برچسب توسط ♀♚bîàž♚♂. افزودن پیوند یکتا به علاقمندی‌ها.

درباره ♀♚bîàž♚♂

خــــــــــــــــــــــــــــــــودمــــــــــــــــــــــــــ اس! رفـــــــــــــیقـــــــــــــــــــــــــــــــم خاص! دنـــــــــــــــــیا مالـــــــــــــــــه ماســــــــــــــــــــــــــــــــــ! ﮔــــــﻮﺭﭘـــﺪﺭ اونـــــــــــــــــــــی ﮐـــﻪ ﻣـــﺎ ﺭﻭ نخواســـــــــــــــــــــــــت! ﺳـــــﺮﻣـــــــــــــــــــــــــــــــــوﻥ بالا ســـــــــــــــــــــــــــــت! ﭼــــﻮﻥ ﺑـــﺎﻻﺳــــــــﺮﻣـــﻮﻥ خداســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ! ﺍﯾﻨـــــــــــــــــــــــــــــــﻢﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳــــــــــــــــــــﺖ! ﻭﺍﺳــﻪﺍﻭﻧـــــــــــــــــــــﯽ ﮐـــﻪ ﻣــــا ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺍﺳـــــــــــــــــــــــــﺖ! ﻭﺍﺳــــــــــــــــــــــﻪﻫﻤﯿــــــﻦ ﭼﻨــــﺪ ﺟﻤـــــــــــــــــــﻠﻪ ﺳـــــــــــــﺖ! ﮐــــﻪﺑﻪ ﻣـــــــــــــــــــــــــﺎ ﻣﯿﮕـــــــــــــــﻦ ” ﺧـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺂﺹ” ﺁﺭﻩ ! ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن جـــــــــــــــــــــــــــــــــوریاس!

11 نظر در “My Love…_4

  1. بدبختا رو گرفتن 😐
    حالا چیکارشون میکنه 🙁
    وای من نمیدونم چرا از این منشیه خوشم نمیاد 😐 الکی الکی 😐

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *