SUNDAY-19

سلام ارمی ها پارت ۱۹ هم گذاشتم برید بخونید

مینا جان شماروهم نویسنده کردم توی پست ثابت به یکی از نظرات رمزو نام کاربریتو نوشتم

عکس سه یونگ^^

http://s6.picofile.com/file/8198500534/l_2015021101000634700039411.jpg

امروز هم مثل همیشه کلاس برگزار شد اما جیسا مدرسه نرفت سه یونگم دوروز استراحت داشت…ساعت۸ شب بود که کلاس تمام شدو همگی وسایلاشونو جمع کردن که به خونه برن …دم درمدرسه بودن که رپ مون دست دنسا رو تو دستاش گرفت و گفت: واقعیتش من میخوام یه چیز بهتون بگم …امممم یکم سختمه چون تابه حال تجربش نکردم ولی خب بخاطر کسی که بیشتر ازهمه تو این دنیا دوستش دارم میگم ..راستیتش من و دنسا همدیگرو دوست داریم(میخنده) عاشق هم بودیم درحالی که هیچکدوم جرعت گفتنشو نداشتیم اما امروز بالاخره شجاعت گفتنشو پیدا کردیم امیدوارم شماهم این رابطه رو بپذیرید…و دوستای دنسا قول میدم اسیبی بهش نرسونم و مثل یه شیری ازش مراقبت کنم
دنی خیلی ریلکس ایستاده بود کنار وی و دست به سینه شدوگفت: اقا شیره مواظب باش یهو خودت گازش نگیری که اونوقت طرف حسابت من میشم افتاد؟
دنسا خندیدوگفت: خواهر کوچولو منه دیگه…
رپ مون: چشم خواهر زن
وی:نام جونی په تو میشی باجناق من نه؟ خخخخخ چه فامیلی شدیم
رپ مون: اره شوهر خواهر زن خخخخ
دخترا و پسرا بهشون تبریک گفتن
جیمین دستاشو دور شونه های هانا انداخت وبااعتماد به نفس کامل گفت: منو هانام که دیگه همه میدونن عاشق و معشوقیم
هانا دست جیمینو کنار زدوباعصبانیت گفت: کی گفته؟ لطفا خودتو بامن قاطی نکن اااایییش
جیمین دوباره هانا روبغل کرد: یاااااا منکه میدونم کشته مرده ی منی
هانا مونده بود چی بگه فقط چپ چپ نگاش میکرد بقیم به حرکات این دوتا میخندیدن
ریکا و جی هوپم که دست تو دست هم بودن و یه نگاه عاشقانه بهم میکردن و لبخند میزدن
ریکا: خب مثل اینکه بخت هممون باز شده دیگه مونده شوگا و جین و جیسا و یورا..
وی :جین و جیسام که باهمن
دنی:چی؟
وی خیلی ریلکس:بله پس چی جین هیونگ بگو که جیسا رو تو اتاق ورزش بوسیدی
همگی برگشتن و باقیافه علامت سوال به جین نگاه کردن
جین یک لحظه هنگ کرد و دستی به موهاش کشیدو شروع کرد به خندیدن و یهو جدی شدوگفت:حق با ویه
رپ مون: پس مبارکا باشه تمام شد هممون باهم ازدواج میکنیم
دنسا اروم زد تو شکم رپ مونی وگفت: هی چی میگی..
شوگا کفری شده بود و نمیدونست عصبانیتشو چجور خالی کنه دستاشو مشت کرده بود و محکم فشار میداد خودشم شده بود سرخه سرخ…
جین نگاه مرموزانه ای به شوگا انداخت و نیشخندی براش زد شوگام تو چشماش خیره شده بودو باتنفر بهش نگاه میکرد…
هانا:بیاید بریم که یکم دیگه اینجا وایسیم عقلمونو بکل از دست میدیم
——-
توی راه همینطور که همگی قدم میزدن…
دنسا:راستی یورا دیشب چی شد؟؟ جیسا نگفت چرا امروز مدرسه نمیاد؟
یورا: نه..
شوگا یهو وسط راه ایستاد و همگی به طرفش برگشتن
جیمین:چی شد هیونگ؟
شوگا:حالا که حرفش شد پس ماهم باهم دوستیم(رفت و دستای یورا رو گرفت و بهش نگاه کردوگفت)مگه نه عزیزم؟
یورا هم که از خدا خواسته خیلی خوشحال شدوسرشوپایین انداخت:اره درسته
وی: تمام شد کل بی تی اس و بی یو تی(اسم گروه دخترا) باهم رابطه دارن یوهووو
دنی:خل
شوگا خندیدوگفت:منتظر چی هستید بریم دیگه….
جین از حرکات و حرفای شوگا تعجب کرده بودانتظار نداشت که شوگا همچین حرفی بزنه…
——–
پسرا دخترا رو رسوندن خونه و ازشون خدافظی کردن…..
رپ مون:جیمین نفهمیدی کوکی یه زنگ مونده به اخر کجا رفت؟
جیمین:گفت یه جا کار داره و خودش میاد خونه
مون: اهان نگرانش شدم….
پسرا هم به خوابگاهشون برگشتند…
——
جیسا با لباس کوتاه و ارایش غلیظ به یه بار رفته بودو خیلی م…س…ت بود و وسط میرقصید ….که یهو میکا اونو دید و به سمتش رفت…
میکا دست جیسا رو گرفتو از وسط جمعیت بیرونش اورد و تو راهرو که خلوط بود بردش وگفت: جیسا تو اینجا چیکار میکنی؟
جیسا با حالت م..ست..ی:اومدم خوش بگذرونم
میکا: دوستات میدونن؟؟
جیسا:دوست؟؟؟(نیشخند طعنه امیزی میزنه)مگه چیزی به اسم دوستم وجود داره؟
میکا:چه چرتو پرتی میگی؟ فک کنم خیلی مستی بیا برسونمت خونه
جیسا: نمیخوام دستمو ول کن..من خونه نمیرم
میکا: په کجا میری؟
جیسا: توقلبت خخخخخخ
میکا: مسخره بزار زنگ بزنم به هانا
جیسا: نخیر نمیخواد…
میکا: پس من باتو چیکار کنم؟ توهمچین دختری نبودی که؟ چرا اینطوری شدی؟ اونم با همچین ارایش و لباسی؟؟
جیسا: خیلی حرف میزنی…
یهو خواست بیوفته که میکا بغلش کرد
میکا قیافشو توهم کردوگفت: اه چه بویی میدی فک کنم زیادی خوردی
جیسا: زنگ بزن شوگا
میکا:شوگا؟؟؟
جیسا:اوهوم
میکا که از جریان هیچ خبر نداشت بااینکه کنجکاو شد ولی زنگ زد به شوگا….
بعد از ۲۰ دقیقه شوگا رسید اونجا …
شوگا با عجله به سمت میکا دوید : جیسا…کجاس؟
میکا:اصلا حالش خوب نیس زیادی نوشیده مراقبش باش….رو اون مبله خوابوندمش
شوگا: باشه ممنون شما میتونی بری من میبرمش
میکا:خیلی خب مراقب باش من میرم…
میکا برگشت پیش دوستاش شوگا هم رفت به سمت جیسا و گردنشو گرفت وبالا اورد وصداش زد:جیسا؟؟؟ خوبی؟
جیسا خندیدوگفت: اومدی..خیلی منتظرت بودم
شوگا: چراانقد نوشیدی؟ حتی نمیتونی رو پات بایستی
جیسا: بخاطر تو
شوگا:بخاطر من چرا؟
جیسا تو چشمای شوگا خیره شد وبدون هیچ مکث و لبخندی: چون دوست دارم
شوگا فقط تو چشماش نگاه میکردو هیچی نمیگفت
جیسا: چرا اینطوری نگام میکنی این حرفو از رو این نمیگم که مستم حقیقته….من واقعا عاشقتم
شوگا یه نیشخند ریزی زدوگفت: اره میدونم برا همین جینو بوسیدی دیگه…
جیسا: نه اینطور که فکر میکنی نیس…
که یهو بیهوش شد…
شوگا: تو دیگه برامن مردی جیسا از امشب به بعد من یه شوگای دیگه میشم….
جیسا رو کوله کرد و به خوابگاه برد و مخفیانه با دنساهماهنگ کرد که کسی نفهمه….
———–
ساعت۱۱:۴۵ دقیقه بود که جونگ کوک به مدرسه رفت…هیچ کسی تو مدرسه نبود .ازدرسالن وارد شد و به سمت کلاسشون رفت و عکس مینجو رو که تو کمدش گذاشته بودو برداشت ودرحالی که به طرف درکلاس میرفت صدای تکون خوردن نیمکتش توجهشو به خودش جلب کرد برگشت و پشت سرشو نگاه کرد اما خبری نبود …
جونگ کوک:فک کنم توهم زدم اخرشبی بهتره برگردم خوابگاه
همین که برگشت به سمت در همون دختره صاف جلو درایستاده بود……

28 نظر در “SUNDAY-19

  1. وای مرسی عشقولیم 🙂 همین امروز لپ تاپم درست شد خیلی روز خوبی نویسنده شدم 🙂 کلیلیلیلیلیلی مرسی نگینی….نظرو دیدم پاکش کن ممنونم
    فعلا برم داستانتو بخونم ؛)

  2. واییییییییییییییییییی یعنی چه بلایی سر کوکی میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خیلی باحال بود… منتظر قسمت بعد هستم، لطفا سریع تر بزارش
    ممنون ***

  3. وااای خیلی خوب بود عالی بود مرسییییی من خیلی بی صبرانه منتظر پارت های بعدیم خیلی داستانتو میدوستم نگین جون بازم مرسی 🙂

  4. جیـــــــــــــــــــغ تو منو دق دادی تا این قسمت بیا عاماااااااااااااااااا
    میـــــــــــــــــــکا دلت اومئ بدون من رفتی اصن 🙁 منم میبردی یه قری میدادم ثوابم گیرت میومد دل چنتا جوونو شاد میکردی والا D:
    من روانی این اعتماد به کهکشان اغامونم ولی خو قصد ادامه تحصیل دارم عجبا ککک….ولی کاشکی واقعا چیمینی یکیچیلو اعتماد به نفسشو بالا تر میبرد 🙁 اونجوری انقد اذیت نمیشد
    شوگولی بنجنس میشود نوچ نوچ نوچ هق زیندگی
    تنکیو مامانی ژونم

    • په همون بهتر که نبردت توهنو کوچیکی دهنت بوشیر میده اونجا جای تو نیس خخخخخخخ
      پسرم مشکلش اینه خیلی صادقه ..باوشه بهش میگم صب کنه تا ادامه تحصیل بدی …
      شوگا هم این وسط بی تقصیره کلا تو داستان مقصری وجود نداره خخخخخ

  5. سلام آبجی خوب شد برگشتی دلمان برات تنگ شده بود:D
    این قسمت خیلی عالی و غیر منتظره بود!
    برا شوگا خیلی ناراحتم:|کاش آخر داستان بهم برسن..

  6. عهههههههههههههههه شوگا اینجا خبیث شد ک خخ
    دلم فقط برای جین میسوزه
    بیچاره اووووووووووووووخی
    گونا داره
    گگگگگگگگگگگگگ
    خیلی خوب بود اجی جونم
    ولی منم دوس دارم نویسنده بشم گگگگگگگگگ:((((((((

  7. دنسا هم مثل ما اومد قاطی مرغا ..خخخخ
    منو وی هم که کلا حسابمون جداست ^ ^ .. با خل بازی هامون کیف میکنیم
    این جیمین هم عین کنه چسبیده به هانا .. هانا هم که هی می فراره ( الکی مثلا هانا بدش میاد ) O_o

    • اره دیگه بخت و اقبالش بازشد
      اره ازاین نازو اشوه اومدن دخترا برا پسرم میاد خخخخخ
      وی هم بقول خودت حسابش جداس هه هه

  8. اهههههههههههههههههههههههه من الان گریه می کنم چرا انقدر دیر به دیر داستنتو میزاری من عاشقشم اهههههههههههههههههههههههههه >_< ……. میسیییییییییییییییییییییییییییییی عالیییییییییییییییییییییییییی درجه یک الحق نویسنده خوبی هستی آجی یس بگو من چرا انقدر خوب داستان می نویسم به تو رفتمه اونی فدات شم من بوووووووووووووووووووووووووووووس ادامه لطفااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا زوددددددددددددددددددددددددددددددددددد باشه وگرنه خودمو با نخ دار می زنم ……؟!؟

    • ببخشید اجی بخدا این اینترنت جیگر منو خون کرده
      مرسی عزیزممممممم لطف داری❤❤❤❤❤
      واااااخ نه خودتو بکشیا دوتا پارت گذاشتم بدو بخون هه هه

  9. _اینترنت بیا کارت دارم
    اینترنت:چیه…اومدم
    _چرا این قد ضعیفی؟؟؟در ایران؟؟؟هوووووییی با توام
    رفففففففففففففففف
    جوابم نمیده
    پرو عه بی شخصیت
    نفهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *