Only Death Can…\ep6

قسمت ششم داستان فقط مرگ میتونه

IMG_20150630_221505

ادامه……..

قسمت۶

چند روز بعد تو مدرسه

سابرینا هراسان داشت تو راه رو ها میدوید و دنبال جیمین میگشت وقتی پیداش کرد جیمینو دید که شمشیرشو رو گردن یکی گرفته!رفت و پشت سر جیمین قایم شد و تو گوشش گفت:

او.اون کیه؟؟

جیمین:اینم از هموناس

سابرینا:جیمین تو اینجوریش کردی؟؟؟

جیمین:نه از اولم همینجوری زخمی بود….زخمی همینجا پیداش کردم

سابرینا:این که کاملا بی حرکته !!همه خوناشاما اینجورین؟؟؟

جیمین:فک کنم این یکی آخرای عمرشه و داره میمیره….

سابرینا:پس ولش کن بمیره بیا بریم سالن همه اونجا جمع شدن

جیمین:جمع شدن؟؟؟مگ نگفتم فرار کنین؟؟؟

سابرینا:همه درا بستس و همه دانش آموزا و معلما از ترسشون خشک شدن و صداهاییم از بیرون میاد…من میترسم

جیمین:ولی اینو چیکار کنم…

اینجا بود که جینم دوان دوان میاد تو میگه:جیمین ب کمکت نیازه زود برو سالن و سابریناارم باخودت ببر.من خودم کار اینو یک سره میکنم

جین شمشیر خودشو درمیاره و روی قلب پسره میزاره و جیمینم دست سابرینارو میگیره و میرن…جین تو چشای پسره نگاه میکنه و شمشیرشو عقب میاره تا با قدرت تو قلبش فرو کنه…

که سارا صدا میکنه:جین!و وارد اتاق میشه…

سارا:جین چیکار میکنی؟؟؟

جین: بیا اینطرف خطرناکه..اون پسر ی خوناشامه

سارا به اون نگاه میکنه.اون غرق در خون بود جوری ک کامل نمیشد صورتشو دید..

صداش میلرزه و میگه:جین اینو تو به این روز انداختی؟؟؟

جین:نه!فک نکنمم کار جیمین باشه!!!

سارا:پس چرا اینطوری شده؟؟؟

همین موقع بود ک موبایل جین زنگ میخوره:

جیمین:هی جین بیا اینجا بکمکت نیار دارم..تعدادشون زیاده

جین:اینو چیکار کنم!اگ رازش بدردمون بخوره چی؟؟؟

جیمین:بسپرش به سارا اون نمیتونه تکون بخوره!!!(صدای جیغغغ از اطراف میاد)…ج…ی..ن. جین صدامو داری؟؟؟جین زود بیا اینجا..ب کمکت….

تلفن قطع میشه و جیمین حرفش نصفه و نیمه میمونه.جین دست سارارو میگیره ..

جین:بیا بریم پیش بقیه!

سارا:اینو چیکارش کنیم!!!اگ به قول خودت رازش بدرد ما بخوره چی؟؟؟

جین:رازش به جهنم!نمیخام تورو از دست بدم..من ازت محافظت میکنم!

جین اینارو با خشم میگه و دست سارارو بزور میکشه تا ببرتش که سارا دستشو پس میزنه

سارا:پس بقیه چی؟؟؟هما چی؟؟؟جیمین و صدها آدم بیگناه چی بخاطر من میخای قربانیشون کنی؟؟؟؟

جین چشاش پر میشه و باعصبانیت داد میزنه:بهت گفتم بیا!!!

سارا:جین من ازت نمیخام ازم محافظت کنی!من نمیام و همینجام

جین میخاست حرف بزنه که

سارا:من از طعمه بودنم خستم!همینجا میمونم…( ی دل میگه برم ..برم..یه دل میگه نرم …نرم 🙂

جین هفت تیری به سارا میده و میگه:اگ تکون خورد بدون هیچ درنگی بکشش.چون الان ظعیفه این هفت تیر میتونه اونو بکشه

و میره ولی نزدک در وایمسته و برای آخرین بار به سارا نگاه میکنه و میگه:خواهش میکنم مراقب خودت باش

سارام بهش لبخند میزنه و میگه باشه و جین هم همه قلب و احساسشو تواون اتاق میزاره و میره…

سارا نزدیک به دیواروایمیسته و بادستای لرزونش اون تفنگو به سمت پسره نشونه میره.پسره آروم سرشو بالا میگیره و تو چشای سارا نگاه میکنه و سارام میترسه و عقب میره تااینکه ب دیوار میچسبه..پسرم چشاشو میبدنده و آهی میکشه و سرشو به دیوار تکیه میده..

سارا بعد چند دقیقه که احساس کمی راحتی کرد میشینه روی زمین و ب اون پسر نگاه میکنه..اون میترسید و نمیخاست نگاه کنه ولی بی اختیار بهش زل زده بود

سارا تو فکرش غرق میشه و کابوس هرشبش بیادش میاد و بی اختیار اون خوابوتو ذهنش. مرور میکنه!

سارا چشاشو بسته بود ولی خیس عرق بود تو کابوسش غرق بود که صدای جیغ محکمی میاد و بخودش میاد و بدجور میترسه و جیغ میزنه و به سمت در نگاه میکنه

صدای جیغ شبیه صدای آدم نبود داشت بلند و بلندتر میشد.صدا شبیه ناله گرگ یام همچین چیزی بود سارا ترسید و از جاش بلند شد.از ترس نفس نفس میزد تااینکه پسره شروع میکنه ب حرف زدن…

-نترس اونا کاریت ندارن اونا دنبال منن!

سارا برگشت و به پسره نگاه کرد براش جالب بود که تونست حرف بزنه!اون با صدای جیغ به خودش اومد و دوباره چرخید سمت پنجره

پسره بار دیگه گفت:اونا باهات کاری ندارن.به شرط اینکه زود ازاینجا بری…فرار کن طرف حیاط پشتی

سارا خوشحال شد و درو باز کرد تافرار کنه ولی ایستاد

سارا:چرا دنبال توان؟؟؟؟

پسره:(نیشخندی زد)اونا با بودن من مشکل دارن( و تو دلش گفت:امیدوارم زود تموم شه..بمیرم و راحت شم از این زندگی!)

سارا خواست که بره یک قدم برداشت ولی بازم اومد تو و پرسید:

ببینم میتونی باهاشون مبارزه کنی؟؟؟موفق میشی؟

پسره:نه نمیتونم(تو دلش:منتظر مرگم)

اون پسر گذشتش اومد جلوش.زندگیش به عنوان یک خوناشام و فراز و نشیب هایی که داشت!اون داشت تسلیم میشد و میخاست زندگیش تموم شه چشاشو بست و خواست نفس راحتی بکشه که یکی از دستش گرف و اون فرد سارا بود

 

متظر ادامه داستان باشید…….

8 نظر در “Only Death Can…\ep6

  1. عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ^^ ! قسمت بعد رو زود زود بزار لطفااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دارم میمیرم آجی ++…..^^

    • چشم بخاطر گل روی ماهت میزارم:)
      بعدم یه نکته آبجی کوچولو من ۱۹ سالمه ها!خخخ زود پیرم نکن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *