Only Death can…\ep4

من میرم آب شم زمین:(

باعرض پوزش و خجالت های فراوان اینم از قسمت چهار:|

ytd30bf5q4oq7le2nvmj

راستی تایادم نرفته قسمت فردارو بعد افطار میزارم اخه یکم صحنه داره روزتون باطل میشه:|

قسمت۴

سابرینا و جیمین:کیه؟چیه؟؟چی شده؟؟؟کی مرده؟؟؟؟کجا آتیش گرفته؟؟؟؟؟آخرت شده؟؟؟؟؟؟خوناشاما حمله کردن؟؟؟؟؟؟؟۰٫۰

سارا(لبخند شیطانی میزنه و با نیشخند میگه):چیزی نشده ولی فک کنم دارم خاله میشم:)))

سابرینا و جیمین نگا به همدیگه میندازن و هردو باهم جیغ میکشن!سابرینا بلند میشه که فرار کنه میبینه فقط سو/تین و شلوارک تنشه و جیمینم فقط شلوار!

حالا سابرینا جیغ!جیمین جیغ!و سارام پخش زمین بود و میخندید. که یهو سابرینا احساس میکنه حالش داره خراب میشه!چنتا فحش ناموسی به جیمین میگه و میگه: بیشور چیکار کردی؟؟؟من فقط ی دختر بچم برام زوده مادر بشم۰٫۰!و میدوه به سمت دستشویی!

جیمینم چشاش از تعجب چهار تا شده بود .میگه:

من که کاری نکردم!یا کردم و خودم خبر ندارم!!!۰٫۰

سارا از رو زمین بلند میشه و میگه خنگه آرومتر فک کن!بعدشم دوباره پخش زمین میشه و میخنده

جیمین(اینبار تو دلش):ای بابا من که هنوز شلوار تنمه!پس کاری نکردم!!(نه بفرمایین کار مورد نظرتونم انجام بدین!بیشور:|)

 

سرمیز صبحونه

سارا بزور خودشو نگه داشته بود و داشت زیر چشمی سابرینا و جیمینو نگا میکرد.

جیمین یهو یاد دیشب افتاد و سرشو بلند که لیوان آبو برداره که دید سابرینا داره نگاش میکنه.باهم چشم تو چشم میشن و سابرینا قرمز میشه و سرشو پایین میندازه جیمین آقام لقمه میپره گلوش و شروع میکنه به سرفه.سارام ده برابر گذشته شروع میکنه به خنده!

تو راهرو مدرسه هم سارا وسط راه میرفت و جیمین سمت راست و سابرینام سمت چپش قایم شده بود و نیش سارام که طبق معمول باز بود ولی چون از بس خندیده بود دلش درد میکرد و بلند بلند بهشون نمیخندید ولی از درون پخش زمین بود(داشت آبرو داری میکرد)

اورنروز سارا از اولش تاآخرش خندیدولی  فقط برای ی لحظه ساکت شد اونم وقتی بود که بعد مدتها برای اولین بار همون پسر انتقالیو دید.اون پسر خیلی راحت از کنارش گذشت و رفت و سارام فقط یبار به پشتش برگشت و نگاش کرد ولی وقتی جینو دید موضوعو بهش تعریف کرد و باهم فقط خندیدن!اونروزم همینجوری سرشد…

شب جلوی در خونه سارا و سابرینا

سارا با خنده:جیمین نظرت چیه امشبم پیش ما بمونی و کارو یکسره کنی؟؟؟؟و دوباره زد زیر خنده

جیمین:نه نه نه ممنون!خدافظ (اینارو میگه و فرار میکنه!)

 

سر سفره شام سارا به چشای سابریناا زل زده بود و چیزی نمیگفت تااینکه

سابرینا:ای بابا چته تو؟؟؟امروز کم مسخرم کردی؟؟؟؟

سارا:تعریف کن ببینم شب چه اتفاقی بین تو و جیمین افتاد؟؟؟؟

سابرینا به لرزه افتاد و گفت:هیچی! که بانگاه عصبانی سارا مواجه شد و شروع کرد به تعریف کردن:

*********فلش بک*********

سابرینا چشاشو باز میکنه و به سارا میگه: من میترسم!خوابم نمیبره!!! که متوجه میشه که سارا عین ی خرس گرفته و خوابیده و تودلش میگه:این بود میگفت من میترسم!؟۰٫۰

بلند شد که بره طبقه پایین آب بخوره که متوجه کسی روی کاناپه شد! اولش زهره ترک شد ولی بعد یادش افتاد اون همون جیمینه.

آروم و آروم به جیمین نزدیک شد.نور کم بود و فقط نور ماه بود که فضارو روشن کرده بود.سابرینا سرشو خم کرد تا قیافه جیمینو بهتر ببینه.باورش نمیشد که پسره بااون اخلاق مردونه وخشک همچین قیافه بانمک و کیوتی داشته باشه.اون حتی بااین قیافه نمیتونست بو/سه اولشونو تصور کنه…

اینارو تو دلش میگفت که یهو جیمین چشاشو باز میکنه.سابرینا میترسه و میخاد که عقب بره جیمین دستشو میگیره ومیکشتش به سمت خودش ومیفته روی جیمین…..

این داستان ادامه دارد…

10 نظر در “Only Death can…\ep4

  1. وای اینجا زدم زیرخنده:نه بفرمایین کار مورد نظرتونم انجام بدین!بیشور:|
    مرسی مرسی 🙂 پس بقیشو بعد از افطار برامون بذاریا^_^

  2. وای آجی بی نظیر بود نایسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس وری لایککککککککککککککککککککککک ^^ ! یس منتظر قسمت بعد بعد افطار هستم بزاری حتما داستان مورد علاقه منو ^^ منتظرشم ^_^ !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *