Hate Instead Love 2

سلام سلام اومدم با قسمت دوم….

یوهوووووووو ادامههههه جین وارد میشود….

لازمه یه توضیحی بدم. شوگا و جین که خدمتکارن فقط تو خونه نیستن.. بعضی وقت ها همه جا با وی و کوکی ان…گفتم که بدونیدد… بعله!!

به ساعت نگاه کرد. ساعت یک بود. پس کجاست؟ چرا دیر کرده؟ اه… نباید میزاشت تنها بره…

از بیرون صدای ماشین رو شنید و به سمت در ورودی رفت و در رو باز کرد..

جونگ کوک با قیافه ای عصبی و مست وارد خونه شد و به سختی گفت: جین… کمک کن برم تو اتاقم

با احتیاط به کوکی کمک کرد تا وارد اتاقش بشه..بعد بهش کمک کرد که لباساش رو عوض کنه. بهش نگاهی کرد. از قیافش مشخص بود که خسته و ناراحته ولی جرئت نکرد ازش سوال بپرسه.

کوکی بعد از اینکه لباساش رو عوض کرد بهش نگاهی کرد: ممنون.. جین. میتونی بری.

جین سرشو تکون داد و از اتاق خارج شد. به محض بسته شدن در صدای گریه های جونگ کوک رو شنید. پشت در وایساد و به صدا ها گوش داد.. حس میکرد قلبش داره میریزه…

چه اتفاقی براش افتاده بود؟ چه کسی باعث گریه ی پسر معصومی مثل اون شده بود؟

احساس گناه میکرد

******************************

نور روی چشماش میتابید و نمیگذاشت که بخوابه. با یک ناله کوچیک چشماشو باز کرد و خودشو توی اتاقی عجیب و ناشناس دید. از روی تخت بلند شد و به اطرافش نگاه کرد. وی رو دید که روی زمین خوابیده. آروم به سمت در رفت و از اتاق خارج شد. از تو آشپزخونه صدا میومد . به سمت صدا رفت و غریبه ای رو مشغول غذا درست کردن دید. غریبه که متوجه جیمین شد بهش لبخند زد: بیدار شدی؟! دیشب که رییس تورو اورد خونه خیلی حالت بد بود.

– مرسی حالم خوبه.. شما؟

– آه. من شوگام

جیمین به ساعتش نگاه کرد. ساعت ۹ صبح بود. رو کرد به شوگا و گفت: از طرف من از وی تشکر کن. دیرم شده باید برم سرکار

– وایسا….. ولی….

جیمین با عجله به سمت در رفت و در رو پشت سرش بست. بدو بدو به سمت شرکت به راه افتاد. وقتی به در ورودی رسید لباساش رو مرتب کرد و با یه نفس عمیق وارد شرکت شد.

با عجله از پله ها بالا رفت و بالاخره رسید… رو میزش نشست.

چند دقیقه بعد صدای یکی از همکاراش بلند شد.:  یاااااااااااااا جیمیننننننننننن

– بله؟

– بله و کوفت! تو دردسر افتادی. طرح لباس های پرونده رو گم کردی آره؟ واییییییییییی جواب بده!

– من…………

– چی؟ من چی؟ رییس از دستت عصبانیه خیلی عصبانیه. معاون رو فرستاده دنبالت. اصلا تو میدونی رییس چقدر بد اخلاقه؟ نه نمیدونی! تو هیپوقت که اونو ندیدی…. اه….

و رفت…

جیمین تنها و گیج رو صندلیش نشست . فکرش مشغول بود. یعنی الان چه بلایی قرار بود سرش بیاد؟ حالا چی میشد؟ ده دقیقه داشت به این نوضوع فک میکرد که یک صدا از پشتش رشته ی افکارش رو پاره کرد.

– یااااااااااااااا….تو همون کارمندی؟ که همچین اشتباهی رو کرد؟

از جاش بلند شد. و به طرف صدا برگشت: بله من پارک….

از تعجب چشاش گرد شد.. امکان نداره.. معاون اینه؟ جون…جونگ…کوک؟

– تو… همونی! پارک جیمین! درسته؟ هه! چه تصادفی!کارمند تازه وارد…

– آه؟؟؟ بله!!!….

– خوب دیگه.. دنبالم بیا

دنبالش به راه افتاد و وارد آسانسور شدند. جیمین به کسی که همراه کوکی بود نگاه کرد . یه پسر قدبلند و لب آلبالویی خوشگل. جونگ کوک رو متوجه نگاه های جیمین شد گفت: این خدمتکارمه. جین

– آه؟… آه.. بله! متوجه شدم

چند دقیقه ی بعد بینشون سکوت بود. جیمین همش داشت به این فکر میکرد که رییس کیه؟ چه شکلیه؟ چه جور آدمیه؟

کوکی سکوت رو شکست: میتونم یه سوال بپرسم؟

– البته

– دیشب.. چه اتفاقی افتاد؟

– دیشب؟ زیاد یادم نیس. فقط یادمه که وی من رو بغل کرد و برد خونش و منو گذاشت رو تختش و بعد خوابم برد.

– همین؟

– آره. چطور؟

– ها؟ هیچی. همینجوری

جین نگاهی به قیافه ی ناراحت جونگ کوک انداخت. پس.. ماجرا.. این بود!

از آسانسو خارج شدند و به طرف در ورودی دفتر رییس رفتند. جیمین نگاهی به کوکی کرد. از قیافش معلوم بد که عصبیه. جونگ کوک با یک آه در زد.

صدا گفت: میتونی بیای تو

جیمین پشت سر کوکی وارد دفتر شد و به رییس نگاه کرد.

نه…. امکان نداره.. چطوری…. اون…

لبخند روی لبای وی اومد: پس اون کارمند تازه وارد که اشتباه کرد تویی…. پارک جیمین!

جیمین نمیتونست چیزی بگه.! فقط آرزو میکرد همه ی اینا خواب باشه! چطور امکان داشت؟ یعنی دیشتموم اون مدت داشت با رییسش ماشین بازی میکرد؟ تو تخت رییسش خوابیده بود؟

با خودش قک کرد: الان چه اتفاقی میخواد بیوفته؟ جیمین؟  بدبخت شدی رفت!!

.

.

.

این هم از قسمت دوم… ببخشید اگه کم بود. امیدوارم خوب شده باشه…

نوشته شده در Hate instead Love توسط negar_jungkook. افزودن پیوند یکتا به علاقمندی‌ها.

درباره negar_jungkook

نگار هستم 14 سالمه! تو ساری زندگی میکنم ولی اصلیت خوزستانی هستم! تو BTS کوکی رو بیشتر از همه دوس دارم و 3 ساله که کی پاپرم رنگ مورد علاقم مثل کوکی قرمزه و سیاه هم دوس دارم و علاوه بر بی تی اس گروه BtoB رو هم دوس دارم و اینکه یه دختر نا آروم هستم و خیلی هم احساسی!! خخخ همه میتونن گریمو در بیارن!!! کم عصبانی میشم و متولد بهمن هستم... همگی.....خوشبختم