sunday-7

سلام خدمت دوستان عزیز بنده باز امادم با پارت جدید

عکس این پارتم که خودتون دارید میبینید کاپل ریکا+جی هوپه خیلی خیلیم بزرگه سیوکنید مشخصه

بفرمایید ادامه

http://s3.picofile.com/file/8188595218/hot_summer_rain_wallpaper_1920x1080.jpg

مینجو به یه اتاق رفت و یونیفرم جدیدشو پوشید و جلوی اینه ایستادو دکمه هاشو میبست که دوباره یاد صحنه ی جونگ کوک افتاد خندیدوگفت:ازحق نگذریم خیلی جنتلمنه …چقد خوشگل لبخند میزنه….
تو رویا بود که با زنگ موبایلش یهو پرید هوا و به خودش اومد
دنی:هی مینجو کجایی؟
مینجو:تو قلبت
دنی: جانم؟؟؟o_O
مینجو:اهمممم شوخی کردم الان میام کجایید شما؟
دنی:تو جیگرت…هه هه تو کلاسیم بدوبیا
مینجو:باشد آمدمممم
——-
توی کلاس*
دنی تلفنشو قطع کرد و رفت سر نیمکتش نشست
جیسا:چه خبره؟کجا بود؟
دنی:توقلبم
جیسا قیافش عین علامت سوال شدوبا تعجب پرسید:توقلبت؟؟
دنی:اره خودش گفت
جیسا:مسخره …..برگشت روبه تخته که یهو مینجو وارد کلاس شدو پیش جیسا نشست
هانا:به به خانوم خانوما کجا تشریف داشتید؟
مینجو یه لبخند ملیحی زد و گفت: قضیش طولانیه
جیسا:خب بتعریف
مینجو نشست کل اتفاقا رو تعریف کرد
دنی و هانا و جیسا پوکیده بودند از خنده
دنی:عجب جنتلمنی بوده و ماخبر نداشتیم …اقا زد گوشت عزیزمنو نابود کرد…هنوز تو دلمه ها چقد خوب برشته شده بود
هانا:آخی ….میخوای بریم انتقام بگیریم؟
دنی:به موقعش
مینجو:چی چیو به موقعش؟ بلایی سر کوکی بیاد من میدونما شماها
دنی و هانا-_-جیساO.O
مینجو:یعنی میگم اذیتش نکنید گناه داره بچه خوبیه
هانا بلند شد از سرجاش و مرموزانه کنار مینجو ایستادو گفت: یه بوهایی دورت میاد هاهاها
دنی هم ایستادو دستش رو شونه هانا گذاشت و گفت:اره..منم حس میکنم بوی عشق به به
مینجو:یااااا میکشمتون
جیسا خندیدوگفت:از دست شماها….
یکی از همکلاسی هاشون با عجله وارد کلاس شد و با خوشحالی گف:بچه ها امروز کلاس تعطیله استاد نیومده یوهوووو
بچه ها همه از خوشحالی پریدن هوا
ریکا هنزفریشو از گوشش دراورد و گفت:اهههههه چقدرصدا میدید….
کیفشو از رو میز برداشتو از کلاس خارج شد
جیسا:ریکا کلا با هیچکسی نداره…مشکلشم که به ما نمیگه تو خودش میریزه..
دنی:بیخیالش بابا بیاین بریم فوضولی ببینیم شازده دومادا چیکار میکنن
هانا و مینجو پریدن هوا وباهم گفتن:موافقم
جیسا خندیدو اروم گفت:منم بدم نمیاد یکم خوش بگذرونیم…پس بزن بریم
هرچهارتاشون رفتن جست و جو تا بالاخره کلاس پسرا رو پیدا کردن….
———–
ریکا یه مخفیگاه پشت مدرسه داشت که هیچکسی بجز خودش از وجود اونجا خبر نداشت حتی دنسا..
ریکا:اخیش سرم اروم گرفت چه سکوت خوبیه….
یهو موبایلش به صدا دراومد….
ریکا:تو روخدا تویکی دیگه ولم کن خسته نشدی از صبح تاحالا ۴۷ بار زنگ زدی…
موبایلشو سایلنت کردو چشماشو بستو سرشو به دیوار تکیه زد….
تا اینکه یهو یه نفر دستشو محکم کشیدواونو از سرجاش بلند کرد….
ریکا:داری چیکار میکنی! ترسونیدم
-چرا هرچی زنگ میزنم برنمیداری؟
-باید جواب پس بدم ؟
-اره برامن اره…نمیزارم بامنم سرد بشی
-تورو خدا ولم کن…اصلا حوصله ندارم برو به کارت برس
-به هیچ وجه تنهات نمیزارم
-اَه جی هوپ برو دیگه ولم کن
جی هوپ :ولت نمی کنم
جی هوپ محکم ریکا رو به سمت خودش کشیدو دستشو دور کمرش حلقه زد و سفت گرفتش و لباشو رو لبای ریکا گذاشت
ریکا جی هوپوهل داد ومحکم زد توی صورتش…وباعصبانیت گفت:بار اخرت باشه همچین کاری میکنی
جی هوپم خیلی اعصابش خورد بود اونم با صدای بلند جوابش داد:آخه چرا؟؟؟؟تا کی؟تاکی باید وانمود کنم؟خسته شدم اخه چرا نمیفهمی من عاشقتم؟
ریکا:به من چه دست از سرم بردار خودم به اندازه کافی مشکل دارم خواهشا تو دیگه اذیتم نکن
جی هوپ:خب مشکلت چیه؟بگو باهم حلش میکنیم
ریکا یه نیشخند طعنه امیزی زدوگفت:باهم!!انقد خودتو به من نچسبون…
جی هوپ ازاین حرف ریکا خیلی ناراحت شدو یه پاکت از جیبش بیرون اورد و پرت کرد جلو پای ریکا و با نگاه عصبانی و ناراحت از پیش ریکا بدون هیچ حرفی رفت‌‌…
همین که جی هوپ رفتش ریکا رو زانوهاش نشستو اروم اروم اشک ریخت و با بغضی غم انگیز گفت:متاسفم…واقعا متاسفم …برات بهتره از دختری مثل من دورباشی..لیاقت توخیلی بهتراز دختری مثل منه…
پاکتی که روی زمین بودو بازش کرد یه نامه بود شروع کرد به خوندش:((..راستیتش من مثل بقیه پسرای باحال بلد نیستم نامه عاشقونه بنویسم فقط میتونم حرفای دلمو تو چند سطر بهت بگم….بگم که چقد عاشقتم بگم که دلیل زندگیم تویی … لطفا منو دوست داشته باش..هرجاکه بری دنبالت میام کم محلیمم کنی دست ازت نمیکشم من باتمام وجودم عاشقتم ..خواهش میکنم منو ازخودت دورنکن بزار پیشت باشم …هربار که منو از خودت میرونجی قلبم هزار تیکه میشه …میدونم که منو دوست نداری اما خب..دلمه..نمیتونم جلوشو بگیرم که دوست نداشته باشه…
خیلی دوست دارم….-جی هوپ-))
ریکا این نامرو که خوند بیشتر اشکاش سرازیر شد وایندفعه صدای گریش بلندو بلندتر شد….

16 نظر در “sunday-7

  1. الهی بگردم دلم برا هوپی و ریکا ریش شد !!اصن داغونم کردن ….ممنان مادری عاوووولییییی…منتظرم ♡♡♡♡♡♡♡♡

  2. وااااای خیلی قشنگ بود……یهو شکه شدم که اول کاری به جاهای باریک کشید .ولی خوب بود مررررسی:)

    • گفتم که اتفاقایی که انتظار ندارید میوفته و شاید بعضی از زوج ها مثلا هانا و جیمین اصلا عاشق هم نشنو بهم نرسن خخخخخ

      • اره دیگه باز تو مادر شوور بازیت گرفت؟!بیوم گازت بیگیرم ؟!
        =)))) اغاتون گفته خومشزه ای میاما

        • اغامون لطف داره❤❤❤❤❤❤
          من؟؟؟من فعلا بازیم نگرفته که مثل بچه عاقل نشستم هه هه

  3. اوخودا جی جیییییی …هوپی…هق گوناه دااااره
    من فوضولیم همچین غنچه زده‌ داره شکوفا میشه
    ریکااااا چی شددددی؟!جییییییییغ نگی‌خودم میام گوشتو میگیرم بحرفی
    ماماننننی این چی شده؟! ب من بوگو …من ک انقد تورو میدوپسم

  4. الهیی هپییی..
    دلم برا سووخت..
    هههقققق
    خخخخ این ریکا هم چه خوشگلههه هااا…
    چقدم مغرووره…
    مرسی گلی
    خسته نبااشیییییییییییییییی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *